طلوع زندگی

ساخت وبلاگ
نمی‌دونم من بخاطر تغییرات هرمونی بدنمه یا افسردگی دوره ای هرکوفتی که هست منو تو یه حال بدی قرار داده دیگه نمیتونم به کسی حسی داشته باشمدلم نمیخواد هیچ کس حتی خانواده ام پیشم باشند همیشه یه حس نرسیدن ، اتفاق نیوفتادن ، خوشحال نشدن دارم. گاهی میتونم بی تفاوت رد شم اما خیلی وقتا مثل امروز گریه ولم نمیکنه به هیچ کس نمیتونم اعتماد کنم و همیشه این سوال و دارم چرا من باید اینطوری باشم مگه من انقدر کم عقلم که خواسته هام اشتباه هستن؟ یا مگه کم میجنگم براشون به این فکر میکنم چرا علایق و خواسته های من برای هیچ کسی اهمیت نداره مگه بنی آدم اعضای یکدیگر نبودند.به این فکر میکنم کسایی یه چیزایی راحت به دست میارن که من برای رسیدن بهشون خیلی تلاش کردم اما آخرم نمیشه . بابا من دلم میخواد یه زندگی داشته باشم که مثل قبل شاد بود زندگی ای که رسیدن به خواسته هام توش باشه خیلی وقتا حس کودنی دارم واقعا حس بی کسی وقتی نزدیک ترین آدمای زندگیم براشون مهم نیس من ناراحت هستم و کلا به ور شون نیست چرا آدمارو گول میزنن با خوشی های بچگی بعد یهو چش باز میکنی میبینی وسط جهنم بزرگ سالی هستی متنفرم از عید سال جدید بهار و تابستون تکرار اتفاقات مزخرف من میخوام درست شه همه چی واقعا حالم بده خیلی بد طلوع زندگی...
ما را در سایت طلوع زندگی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : toloedobarea بازدید : 494 تاريخ : يکشنبه 28 اسفند 1401 ساعت: 1:32

شما که سواد داری،لیسانس داری،روزنامه خوونیبا بزرگون میشینی،حرف میزنی...همه چی میدونیشما که کله ت پُره،معلم مردم گنگیواسه هر چی که میگن جواب داری،در نمیمونیبگو از چیه که من دلم گرفته...! راه میرم دلم گرفته،می شینم دلم گرفتهگریه می کنم،می خندم،پا میشم،دلم گرفته !✍ طلوع زندگی...
ما را در سایت طلوع زندگی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : toloedobarea بازدید : 79 تاريخ : شنبه 13 اسفند 1401 ساعت: 15:50